معلم یار-آموزشی

سرگذشت برخی کودکان و نوجوانان واقعه کربلا

1392/8/26 0:48
نویسنده : اللهیاری
423 بازدید
اشتراک گذاری


سرگذشت برخی کودکان ونوجوانان واقعه عاشورا-تحقیق کنید درس ششم هدیه های آسمان 

یکى از جلوه ‏هاى باشکوه حرکت کاروان امام حسین علیه ‏السلام ، حضور کودکان همراه امام حسین علیه‏ السلام و خاندان مکرم ایشان است. این حضور شورانگیز به شکوه حرکت امام حسین علیه ‏السلام رنگ و بوى خاصى بخشید. برخى از این جلوه‏ ها عبارتند از:

على اصغر علیه ‏السلام:یکى از فرزندان امام حسین علیه ‏السلام نوزاد شیرخوارى بود که از تشنگى در روز عاشورا بى‏تاب شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: «از یاران و فرزندانم، کسى جز این کودک نمانده است. نمى‏بینید که چگونه از تشنگى بى‏تاب است؟» در «نفس المهموم» آمده است که فرمود: «اِنْ لَمْ‏تَرْحَمُوُنى فَاْرحَمُوا هَذَا الطِّفْل» و در حال گفت ‏وگو بود که تیرى از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را درید. امام حسین علیه ‏السلام خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشید.

رقیه :دختر سه یا چهار ساله ابا عبداللّه ‏الحسین علیه ‏السلام است که در سفر کربلا، همراه اسیران اهل‏ بیت بود و در شام، شبى، پدر را به خواب دید و پس از بیدار شدن بسیار گریست و بى ‏تابى کرد. خبر به یزید رسید. به دستور او، سر امام علیه ‏السلام را نزد او بردند. رقیه از این منظره، بیشتر ناراحت و رنجور شد و همان روزها در خرابه شام (که محل اقامت موقت اهل‏بیت علیهم ‏السلام بود) جان داد.

امام محمدباقر علیه‏ السلام:تنها فرزند امام سجاد علیه‏ السلام بود. مادر بزرگوارش، فاطمه دختر امام حسن مجتبى علیه ‏السلام معروف به ام عبدالله است. در کربلا، سه سال و نیم بیشتر نداشت و حوداث خونین عاشورا و دوران اسارت را در حافظه خویش ثبت کرد.

قاسم بن الحسن:نوجوانى نابالغ بود که روز عاشورا در کربلا حضور داشت. وى فرزند امام ‏حسن علیه ‏السلام بود و برخى مادرش را رمله و برخى نفیله مى‏دانند. وى با اصرار زیاد، عمویش حسین علیه‏ السلام را راضى کرد تا به میدان برود.

حمید بن مسلم مى‏گوید:«در این گیر و دار بودیم که دیدم پسرکى به سوى ما مى‏آید که چهره‏ اش همانند پاره ماه بود. در دستش، شمشیرى و در تنش، پیراهنى و اِزارى و نعلینى پوشیده بود که بند یکى از آن دو پاره بود و فراموش نمى‏کنم که آن بند کفش پاى چپش بود. عمرو بن سعید بن نفیل ازدى از وى چون او را دید، گفت: «به خدا سوگند! اکنون بر او حمله مى‏برم.» به او گفتم: «سبحان الله! تو از این کار چه هدفى دارى؟ همان کسانى که دور او را گرفته ‏اند و حتى یک نفر از ایشان را باقى نمى‏گذارند، او را کفایت مى‏کنند.» گفت: «به خدا سوگند! من بر او حمله خواهم کرد». سپس بر او حمله کرد و پیش از آنکه این نوجوان روى برگرداند، با شمشیر چنان بر سرش کوبید که فرقش شکافته شد. پسرک با صورت به زمین افتاد و فریاد زد: «اى عمو جان!» و با این کلمه از حسین علیه‏ السلام یارى خواست.سپس حسین علیه‏السلام پیکر او را از زمین برداشت و به سینه چسبانید و به جانب خیمه ‏ها برد، درحالى‏که پاهاى آن نوجوان، به زمین کشیده مى‏شد و در کنار فرزند جوانش على اکبر و دیگر شهیدان خاندان خویش بر زمین نهاد.

عبد اللّه‏ بن حسن بن على علیه ‏السلام:وى نوجوان 11 ساله و فرزند امام حسن مجتبى علیه‏ السلام بود که روز عاشورا وقتى دید سید الشهداء علیه ‏السلام بر زمین افتاده است، براى دفاع از عموى مظلومش به سوى میدان شتافت و جنگید و عده ‏اى را کشت و با تیغ بحر بن کعب به شهادت رسید. برخى هم نقل کرده ‏اند، حرمله با شمشیر، دست او را که در آغوش عمویش حسین علیه ‏السلام قرار گرفته بود، برید و همان‏جا شهیدش کرد.

عون بن عبدا...:عون، فرزند حضرت زینب علیه  السلام در کربلا و روز عاشورا همراه مادرش، حضورى فعال داشت و به شهادت رسید. این نوجوان شجاع نزد امام آمد و با اصرار مادرش، حضرت اجازه فرمود که به میدان برود. وى شمارى از دشمنان را به هلاکت رساند و سرانجام به شهادت رسید. رجزى که در میدان جنگ مى‏خواند، چنین بود: «اگر مرا نمى‏شناسید من پسر عبداللّه‏ جعفرم همان که در بهشت با دو بال پرواز مى‏کند...».

محمد بن عبداللّه‏:محمد بن عون عبداللّه‏ نیز شجاعانه قدم به میدان گذاشت و خود را معرفى کرد و در یک نبرد سنگین، سه سوار و هجده پیاده از دشمنان خدا را به دوزخ فرستاد و سرانجام به شهادت رسید.

طفلان مسلم:محمد و ابراهیم، دو فرزند مسلم بن عقیل بودند که در حادثه کربلا اسیر شدند. ابن زیاد دستور داد آن ‏دو را زندانى کردند. این دو نوجوان نابالغ، مدت یک سال در زندان بودند. سپس با کمک «مشکور»، پیرمرد زندان‏بان که هوادار اهل‏ بیت بود، شبانه از زندان گریختند. شب به خانه زنى پناه بردند که شوهرش در سپاه ابن‏ زیاد بود. حارث، آن دو را کنار رود فرات برد و بى‏رحمانه سر از تنشان جدا کرد و پیکرشان را در فرات افکند و سرهاى آن دو را براى دریافت جایزه نزد ابن زیاد برد.

عمرو بن جُناده انصارى:از شهیدان نوجوان کربلا است که پدرش در رکاب سیدالشهداء علیه  ‏السلام شهید شد. او هنگامى که خواست به میدان برود، امام فرمود: «پدر این جوان کشته شد، شاید مادرش راضى نباشد که به میدان رود.» گفت: مادرم دستور داده که به میدان بروم و لباس جنگ بر من پوشانده است. او که 9 یا 11 ساله بود، به میدان رفت و رجز خواند و جنگید تا شهید شد.

عبداللّه‏ بن مسلم:عبداللّه‏، فرزند مسلم بن عقیل، نوجوانى بود که همراه دایى و مادرش در کربلا حضور داشت. مادر او رقیه، دختر على علیه ‏السلام است. عبداللّه‏ در روز عاشورا، با اجازه حسین علیه ‏السلام به میدان نبرد رفت و این رجز را خواند: «امروز پدرم، مسلم و جوانانى را که در راه دین رسول خدا صلى‏الله ‏علیه ‏و‏آله شهید شده ‏اند، ملاقات مى‏کنم«.عبدالله شمارى از مردان جنگىِ دشمن را در سه حمله از پاى درآورد و سرانجام به دست عمرو بن صبیح صیداوى و اسد بن مالک به شهادت رسید.

محمد بن مسلم:نوجوانى 12 یا 13 ساله بود که روز عاشورا در کربلا با امام حسین علیه ‏السلام شهید شد. پس از شهادت عبدالله بن مسلم، جوانان بنى ‏هاشم به طور دسته ‏جمعى، بى ‏اجازه بر دشمن حمله کردند. امام حسین علیه ‏السلام فریادى کشید و آنان را از حمله گروهى بازداشت و با صدایى رسا فرمود: «اى پسر عموهاى من! براى مرگ، شکیبا باشید.» جوانان اهل ‏بیت، دست از حمله برداشتند و بازگشتند، ولى در این فاصله، محمد بن مسلم (فرزند دیگر مسلم بن عقیل) به دست ابومرهم ازدى و لقیط بن ایاس جُهنى به شهادت رسید.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)